توضیحات
برادرهایم هم از خواب بیدار می شوند و آن ها هم شروع می کنند به گریه کردن. مانده ام با آنها چه کار کنم که مادر در را باز می کند.
– سلام مادر! چه دیر آمدید! امروز هم غذایی نداریم؟
مادر می گوید: سلام! محمد جان! مهمان داریم.
و وارد خانه می شود.
پشت سرشان یک مرد بلند قد و زیبا وارد می شود. مَشک آب مان روی دوش ایشان است. آن را روی زمین می گذارند و می روند. همه ما با هم می پرسیم: مادر او چه کسی بود؟
مادر می گوید: یک آقای مهربان.
نویسنده: فاطمه فیاض
انتشارات: قرآن و اهل بیت نبوت علیهم السلام